اشعار هاشم صادقانی در وصف برادرشهیدش ((علیرضا صادقانی))
خبر این بود آری: یک پرستو از قفس کوچید
غروب سرد پاییز و سبدهای پر از سیبت
همان جایی که مجنون بود و آن سرو و درخت بید
کمی دیر آمدی اما ... غزل از چشم تو می ریخت
سلامت دادم و دستت به رویم عطر گل پاشید
میان باد و آتش از هیاهوی خزان گفتیم
تو طوفانی ولی یک آن خیالت آشنا خندید
نگاهم در نگاه تو، صمیمانه تر از هر روز
که دستی آمد و نا گاه تو را از آسمانم چید
به یکباره تنم یخ زد، نبودی من نمی دیدم
و باران بود می آمد، زمین هم گاه می لرزید
عبور سال و ماه و انتظاری سخت طولانی
ببین با این دل غمگین عزیز من! چه ها کردید!؟
دوباره با شکوهی خاص دیروز از سفر آمد
همان یوسف، همان عاشق صدایش در زمان پیچید
موضوعات: لحظه ای با شهید, [ بازدید : 293 ] [ امتیاز : 5 ] [ نظر شما : ]
[ پنجشنبه 31 خرداد 1397 ] [ 10:47 ] [ مهندس سیدهادی مرتضوی فرد ]
[ ]